ای پری بازآ
به خواب من در
کنج تاریکم
شو مهتاب من
تا در این زندان،
بگویم با تو
از غم هجرانم
ای طبیب جانم
بی سر و سامانم
جانم طبیبم
وصل تو درمانم
ای طبیب جانم
…
منم درمانده
از نگاه تو
دلم جا مانده
در کنار تو
تو بیرونی از
این حصار غمبار
مانده ام دل افگار
بیش از این میازار
ای حبیب و ای یار
عاشق دل افگار
…
میدهد ساقی
جام مشتاقی
کآتش داغی
در درون باقی
را فروبنشاند
…
ولیکن دیگر
ندارد سودی
دل سوزانم
ندارد دودی
ای طبیب جانم
راحتی بر جانم
ای سر و سامانم
…
چه دارم توشه؟
اشک و آه تو
فزون تر گشته
درد و داغ تو
به جانم مانده
این فراق تو
پری جانم
ای طبیب جانم
وصل تو درمانم
خسته از هجرانم
جانم طبیبم
ای طبیب جانم
ای طبیب جانم
مصطفی – اول آبانماه 1397
دوباره عاشقانه ای، دوباره بی بهانه ای
|
دوباره پر سرودن هزار و یک ترانه ای
|
تو شوق هر سخاوتی، پر از سرود رحمتی
|
جهانی از طراوتی به هر گل و جوانه ای
|
ترنمی جوانه را، تبسمی ترانه را
|
تو بغض بی بهانه را، کرانه ای کرانه ای
|
بیا به رقص ماه نو، به خنده ی نگاه نو
|
بیا که بر سرودنم فروغ جاودانه ای
|
سرت سلامت ای صبا، ز کوچه ی نگار ما
|
نمی دهی خبر چرا، که سر دهم ترانه ای
|
ببار و بر من این عطش، به وصل یار حور وش
|
نشان و بی نشانه را رسان تو یک نشانه ای
|
ببار بر غم و محن، بیار جان ز لب به تن
|
که بازگردد این سخن، به شعر عاشقانه ای
|
مصطفی – 1397/07/14
آمده بر سر بالین برخیز
|
پسری خسته و غمگین برخیز
|
گریهاش تا به ابد پنهان نیست
|
دیگر این گریه مر او را سودیست؟
|
بهر دیدار تو آمد فرزند
|
خیز و بر گیر به آغوشت چند
|
گونه بر گونه تو ساییده
|
مادری تا به ابد خوابیده
|
بوسه بر دست تو کآن روز زده ست
|
کاش هم پای تو می بوسیده ست
|
یاد ایرج که سروده ست به خیر
|
بیتی این گونه نبوده ست، نه خیر
|
قلب مادر به تپش بر فرزند
|
کز خراش پسرش خواند چند
|
“آه دست پسرم یافت خراش
|
آه پای پسرم خورد به سنگ”
|
“آه دست پسرم یافت خراش
|
آه پای پسرم خورد به سنگ”
|
…
|
…
|
مصطفی – 14 مردادماه 1397 – مادر رفت از بس که جان نداشت
سرم را بر دامان تو مینهم
و
دستان پینه بستهات
چه خوش مینوازد خستگیم را
مادر
…
اما چه حیف
که دیگر بار
روزگار تو جوان
و روزگار من
کودک نخواهد شد.
دمی سرم را به دامانت بگیر
و دستانت را به نوازشگری
بر گونهام بفرست
که دیگر این لحظات تکرار نخواهد شد.
تو که هماره مهر بی تکراری
دمی نوازش بیهمتایت را بر روی گونه ام
تکرار کن
که این لحظات من برای همیشه جاودان گردد!
مصطفی – پنج شنبه سوم خرداد ماه 1397
حالم خراب کرده غم گاه گاه تو
|
افتاده اختیار دلم پیشگاه تو
|
بر درگه ات نشسته دلی خسته و خموش
|
چهرت مپوش، بر دل من مانَد آه تو
|
گمگشته دل به وادی حیران عاشقی
|
رحمی کن ای صنم که رسم در پناه تو
|
من چشم میشوم که تو چشمی فشانیم
|
شاید که ره نمود به گمگشته راه تو
|
در طعنههای مدعیانم اسیر ظلم
|
کی میشود رها کنی این دادخواه تو
|
پلکی مزن به غمزه، نماندهست طاقتی
|
ز آن غمزه ناز توست جهانی تباه تو
|
نقصان من شدهست نگاهت، چه باک از آن
|
مسکین رقیب بیخبر از مهر و ماه تو
|
یک دمبرون بیا ز فراقت، که یک نظر
|
عاشق کند تمام جهان را سپاه تو
|
مصطفی – 1397/02/31
ساقی بریز باده که خمّار بادهایم
|
مطرب بزن که زخمی این ساز سادهایم
|
ای غم ز ما گریز که در خون فتادهایم
|
“ما سرخوشان مست دل از دست دادهايم
|
همراز عشق و همنفس جام بادهايم”
|
ما را به طره زلف تو بیمار دیدهاند
|
از ما به حال خویش سرودت شنیدهاند
|
مسکین رقیبها که کمانت ندیدهاند
|
“بر ما بسى كمان ملامت كشيدهاند
|
تا كار خود ز ابروى جانان گشادهايم”
|
ای بلبل ار چه هجر گلستان کشیدهای
|
آخر به وصل لاله و سنبل رسیدهای
|
هجران و فرقتی که به ما رفته دیدهای؟
|
“اى گل تو دوش داغ صبوحى كشيدهاى
|
ما آن شقايقيم كه با داغ زادهايم”
|
صافی نماند و خام می خُم کحول شد
|
صبرم فسرد و طاقتم از غم عجول شد
|
ساغر شکست عقل و ظلوما جهول شد
|
“پير مغان ز توبه ما گر ملول شد
|
گو باده صاف كن كه به عذر ايستادهايم”
|
هر روز عمر ما ز فراقت، شب سیاه
|
هر شب نشد نصیب مرا جز ز اشک و آه
|
بر ما بتاب ای مه و از رنج ما بکاه
|
“كار از تو ميرود مددى اى دليل راه
|
كانصاف ميدهيم و ز راه اوفتادهايم”
|
هر سو به جستجوی تو آواره و نزار
|
بی روی تو خزان زده شد خاطر و قرار
|
نومیدم از وصال و پریشان و میگسار
|
“چون لاله مى مبين و قدح در ميان كار
|
اين داغ بين كه بر دل خونين نهادهايم”
|
سرخی چشم ما به جز از اشک و آه نیست
|
رنگ رخ از غمت صنما زرد عاشقی ست
|
بر این دل فسرده به جز تو طبیب کیست؟
|
“گفتى كه حافظ اين همه رنگ و خيال چيست
|
نقش غلط مبين كه همان لوح سادهايم”
|
مصطفی – 1397/01/26
مخمس تضمینی بر غزل لسان الغیب حافظ
شکوفه میزند آوای سار بر دل زار
|
به یاد مستی نوشین روزهای بهار
|
نهان مکن طرب از بزم خویش ای درویش
|
مباد مطرب دل خسته، خسته گیرد تار
|
بزن به زخمه سازت به چهر غم زخمه
|
مخوان مغنّی حنجر شکن بجز ز نگار
|
نوای شوق تو همراه بلبلان چمن
|
زداید از دل من غایت غم و زنگار
|
“منم که شهرهی شهرم به عشق ورزیدن
|
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن”
|
“رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند”
|
بیار باده که شاهد رسیده از دادار
|
صفای ساقی و صاف می این زمانه خوش است
|
بیا به میکده شوییم خرقه ی غمبار
|
بیا بر این طرب از غم-گناه توبه کنیم
|
زنیم بر تن غم تیغ خنده ی غدّار
|
چه باک مدعیان طعنه ها زنند به ما
|
چه باک دشمنی از سوی زاهد بازار
|
“وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
|
که در طریقت ما کافریست رنجیدن”
|
مصطفی – 1397/01/09
شهرکرد