|
عيان شدست به هر چين چهره اين رازم |
كه بی حضور تو با اشك و آه انبازم |
|
از آن دمی كه به قلبم سرود تو بنشست |
چه ساده قافيه بر يك نگاه میبازم |
|
تو گر به گوشه چشمی نگاه لطف كنی |
هزار مسجد و ميخانه بر تو میسازم |
|
گرت به لطف بر اين دل ترحمی نكنی |
بدان كه با غم عشق و فراق دمسازم |
|
ز من به ناز تو محتاجتر نخواهی يافت |
بر اين نياز به ناز تو من چه مینازم |
|
بدان كه در طلب عشق تو چنانم من |
كه بهر لشگر عشق تو كهنه سربازم |
|
به پايداری عشق تو هم به هيچ هراس |
به قلب مدعيان تو سخت میتازم |
|
نوشته اند ز روز الست عشق تو را |
دو صد هزار به هر نغمهای و هر رازم |
|
اميد وصل توام هست و باز خواهد بود |
به هر قيام و قعود و سرود و آوازم |
مصطفی – 1389/7/28

با سلام و وقت بخیر یه مدت تقریبا طولانی چیزی نگفته بودی نگران شدیم زبان قاصر ه از اظهار نظر در مورد این آخری ما که باشیم که نظر بدیم ؟توفیق در زندگی پر بارت آرزوی قلبی ماست
سلام
ممنونم كه باز به اينجا سرزدي و نظرت رو براي من نوشتي. شما لطف داري، اين شعر اونقدرها هم خوب نيست كه نشه انتقاد بهش كرد. بهرحال ممنونم از وقت گذاشتن شما.
ارادت
مصطفي