شعر بی کلام

بر من طلوع می کند این شعر بی کلام

بی وقفه چرخ می ­زند این ذهن من مدام

آرامشم مشوش و آواره می­ شود

یک بیت حکم می ­دهد: آسودگی حرام

طوفان حرفها به سرم حمله می برد

در فکر جلوه می­ کند این غین و زا و لام

هر لحظه مصرعی به دلم نقش می زند

پر می کشد بسوی دلم یار خوشخرام

گویی که ساقیم قدح خالی مرا

پر می کند به نازکی و عشوه ای تمام

در مصرعی به ساقی خود جلوه می دهم

با گوشه چشم نازک و اندام سیم فام

بر وزن بیتها تن من طاقتی نداشت

با این ردیف و قافیه و ذهن بی دوام

آغاز یک غزل به طلوعیست در سکوت

پایان آن غروب تمناست، والسلام

مصطفی – 1388/5/15

7 دیدگاه دربارهٔ «شعر بی کلام»

    1. سلام حمید جان
      امیدوارم عاقبت به خیر، سالم و موفق باشی.تو هم من رو از دعای خیر بی نصیب نگذار. همیشه موفق و پیروز باشی.
      ارادت – مصطفی -1388/6/9

  1. Salam,
    Agha kheili vaght bood ke az shoma khabari nabood. ba ein she’rha kolli surprise shodim.
    agar midunestim oon ghadimha az shoma mikhastim ke iek kelase olympiade adabiat ham baraie ma begzarid.

    1. سلام عمران عزیز
      از اینکه شعرها رو خوندی متشکرم. من خیلی خوشحال شدم. امیدوارم همیشه در زندگیت موفق و سالم باشی.
      ارادت – مصطفی – 1388/6/9

  2. شعر بی کلامتون هم پر از کلامه! فقط ما رو در برابر کلام زیباتون بی کلام می کنه!!!!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *