|
پاییز دختری است که در کوچه باغ باد |
پوشیده جامه های پر از رنگهای شاد |
|
لب سرخ و چهره زرد ز هجران سالها |
گیسو رها چو بید به آغوش باد داد |
|
غمگین ولی زده است به رخ نقش خنده، تا |
آگه نگاه یار ز اندوه او مباد |
|
آرام میخرامد و دامن کشان، نگاه |
میدوزد او به راه نگارش ز بامداد |
|
هر شب ولی ز صد دل عاشق شده یکی |
نومید از رسیدن وصلش، زمین فتاد |
|
ای رهگذر بر این گذر آهسته تر گذر |
زینهار زیر پا رود این رفته ها ز یاد |
مصطفی – ۱۳۹۹/۷/۱ – تقدیم به امیر عزیز که به شعر پاییز علاقه داره.
