بیخوابم و جز خواب تو میل دگری نیست |
در بزم غم هر شب تو چشم تری نیست |
خمّار نگاه تو ز روز ازلم من |
در جام ترک خورده ی چشمم شرری نیست |
هر دم پی وصل تو به میخانه شدم من |
دیدم ز تو و ساقی و صافی اثری نیست |
گفتند که بر وصل تو هرگز نرسم من |
بر ریشه ی جان بهتر از این هم تبری نیست |
ظلمت شده گردونِ دل از فرقت و هجران |
جز روی مهت بر شب ظلمت قمری نیست |
ما را ز بهشت نگهت رانده فراقت |
جز جنت آغوش تو سودا و سری نیست |
پیش از اجلم بوسه دهی جام من ای کاش |
شیرینتر از آن شهد لبانت شکری نیست |
مصطفی – 1398/07/11