صید چشمان تو

 

دیگر چه فرقی می‌کند، وقتی کنارم نیستی

‏گویی ز من بگسسته‌‌ای، شاید نگارم نیستی

‏زیبا طبیب ذوالقَبَس، دردم فراقت بود و بس

‏ای ذ‌والخبر، تو با خبر، از حال زارم نیستی

‏“بازآ و بر چشمم نشین، ای دلستان نازنین”

‏من صید چشمان توام، اما شکارم نیستی

از طعنه‌ها در آتشم، تنها به یادت دلخوشم

 در این کشاکش با غمت، باری تو یارم نیستی؟

من بر وصالت محتضَر، انظر لحزنی مُنتَظَر

که اندر پی‌ات بی پا و سر، صبر و قرارم نیستی

چهرم شده از غم خزان، پر چینِ طعن دوستان

بر این شتا بر بوستان، آیا بهارم نیستی؟

مصطفی – 1397/12/12
پ.ن : معنی قبس: شعله و پاره ی آتش