جریده ی عاشق

هنوز خانه ی قلبم هوای کوی تو دارد

نگاه پنجره ام باز سمت و سوی تو دارد

در این هوای پر از خاطرات مبهم خسته

پی نشانی تو قصد جستجوی تو دارد

نسیم باد صبا می وزد که روی تو بیند

هوای شهر خوشست اینکه رنگ و بوی تو دارد

اگر که چشمه بجوشد ز سنگ و صخره ی خارا

به دل هوای رسیدن به آب جوی تو دارد

گل ار که وعده ی وصلش رسد ز خاک بروید

بهار پس خبری از وصال روی تو دارد

عجب ندارم از این ناز و عشوه ها که کند گل

که خود نشانی از آن چهر خوبروی تو دارد

تو بهترین هدف هر نگاه عاشق و مستی

هر عاشقانه نشان از رخ نکوی تو دارد

عجب مدار نگارا از این جریده ی عاشق

که هر چه گوید و گفته ست آرزوی تو دارد

مصطفی – 1393/07/23

“ساعتی بنشین که باران بگذرد”

رفتی و گفتی که هجران بگذرد

غم مخور دوران حرمان بگذرد

«می روی و گریه می آید مرا

ساعتی بنشین که باران بگذرد»

سینه ام شد شرحه شرحه از فراق

شرح صدری ده غم آسان بگذرد

می روی دامن کشان و می رود

از تن رنجور من جان بگذرد

چشمهایم پر یم و طوفانی است

ناخدا صبری که طوفان بگذرد

خاطراتم همسفر با خاطرت

تا از این ذهن پریشان بگذرد

سوی من باز آی و لختی رخ مپوش

شاید این بغض از من این سان بگذرد

مصطفی – 1393/07/21 – ادای احترامی به بیت مشهور امیر خسرو دهلوی تقدیم به سعید عزیز