|
لب هوای بوسه دارد از لبانت ای صنم |
یک نشان بر من رسان از آستانت ای صنم |
|
خاطرم را بی امان پر می کنم از خاطرت |
دل خوشم با خاطرات بی امان ات ای صنم |
|
ساغرم در انتظار جرعه ای از ساغرت |
کام من در حسرت قند زبانت ای صنم |
|
سیم ساقان در نگاهم جملگی مغلوبه اند |
چشم من مغلوبه ی تیر و کمانت ای صنم |
|
گوش من می نشنود آوای خوب مغنیان |
چون شنیدست او نوای دُر فشانت ای صنم |
|
در الست از ما گرفتی فاش عهد عاشقی |
از چه بیرون هم نیایی از نهانت ای صنم |
|
ما که بی نام و نشان آواره ی کوی تو ایم |
ره نما بر عاشقان بی نشانت ای صنم |
|
خرده بر ساقی مگیر ای دوست چون مدهوش توست |
هر پری مدهوش جسم پرنیانت ای صنم |
|
گر که من درویشم و رند بلاجو یا که شاه |
در حضورت می پذیر از بندگانت ای صنم |
مصطفی – 1392/04/29
