صبح شد عاطفه برپاست، چه حال افتادست |
رسم هر غنچه تمناست، چه حال افتادست |
آسمان بر سر ماه است، زمین بر کف مهر |
ژاله هم غرق تماشاست، چه حال افتادست |
در دل میوه پر آشوب، که بر پای درخت |
کودکی هم به تقلاست، چه حال افتادست |
سارها در تب و تابند، به هر گوشه ی باغ |
در سر چلچله غوغاست، چه حال افتادست |
بلبلان بر سر هر جوی، به آواز و طرب |
جوی هم معدن صهباست، چه حال افتادست |
شیشه ی نازک اندوه، شکست است ببین |
سِهره ای هم قدح ماست، چه حال افتادست |
بید مجنون به سماع است، به آواز سحر |
وه که این معرکه زیباست، چه حال افتادست |
ساقی این پنجره بگشای، بیا شاهد باش |
شوق روی تو مهیاست، چه حال افتادست |
دل من بهر وصالش غزلی گفت، مپرس |
کین چه رسمی ز تقاضاست، چه حال افتادست |
مصطفی – 1391/3/31