نگاه غم زده ام را به مرهمی تر کن
|
بر این نگاه من خسته عشوه کمتر کن
|
سراب روی تو همراه انتظار من است
|
شرابی از خم وصلت نصیب ساغر کن
|
دگر مرا نه به میخوارگی دوایی هست
|
مر این خمار طبیبا دوایی دیگر کن
|
دلم ز طعنه این جمع مدعی خسته ست
|
به یک کرشمه، دلم را ز خستگی در کن
|
مرا نه طاقت هجران و دوریت ماندست
|
بیا و بر سر این طاقتم دمی سر کن
|
شنیده ام که ز ما یاری تو باور نیست
|
وفای عهد تو در خون ماست، باور کن
|
مرا ز روز ازل مهر یاریت زده اند
|
شهادتی و گواهی ز حی داور کن
|
ز سیل ظلم، جهان غرقه در غروب شدست
|
به قطره ای ز طلوعت شکفته خاور کن
|