كرشمه

كرشمه‌ای كن و اين جان ما ز غم برهان

كه مرهم دل بيمار و خسته غمزه توست

مصطفی – 1389/8/2

كهنه سرباز

عيان شدست به هر چين چهره اين رازم

كه بی حضور تو با اشك و آه انبازم

از آن دمی كه به قلبم سرود تو بنشست

چه ساده قافيه بر يك نگاه می‌بازم

تو گر به گوشه چشمی نگاه لطف كنی

هزار مسجد و ميخانه بر تو می‌سازم

گرت به لطف بر اين دل ترحمی نكنی

بدان كه با غم عشق و فراق دمسازم

ز من به ناز تو محتاجتر نخواهی يافت

بر اين نياز به ناز تو من چه می‌نازم

بدان كه در طلب عشق تو چنانم من

كه بهر لشگر عشق تو كهنه سربازم

به پايداری عشق تو هم به هيچ هراس

به قلب مدعيان تو سخت می‌تازم

نوشته اند ز روز الست عشق تو را

دو صد هزار به هر نغمه‌ای و هر رازم

اميد وصل توام هست و باز خواهد بود

به هر قيام و قعود و سرود و آوازم

مصطفی – 1389/7/28