|
با نگاهت عالمی مست تو شد |
آدمی خمّار از دست تو شد |
|
خمر از برق نگاهت جان گرفت |
تا که از یک عالمی ایمان گرفت |
|
ساقیان مدهوش از هوش تو اند |
هوشیاران جمله بیهوش تو اند |
|
رخ نما بر ما نگارا یک دمی |
تا که بر پایت فشانم عالمی |
|
دست بر دامان و بر پایت زنم |
تا بگیرم کام از رویت، صنم |
|
ای صنم بر ما دمی منت گذار |
از پس این قرنهای انتظار |
|
یوسف گمگشته بازآ از سفر |
تا ببیند چشم ما ماه دگر |
|
خود نمی آیی، رسان پیراهنت |
روشنی ده چشمها با دامنت |
|
این تن ما جمله، چشمانی براه |
تا ببیند ماه رویان را اله |
|
ای اله ماه رویان العجل |
سرور الله گویان العجل |
|
العجل ای مقصد هر انتظار |
ملجاء هر عاشقی در این دیار |
|
آیه مستضعفین، تاویل توست |
سوره ی یوسف دگر تمثیل توست |
|
ای که یوسف بر درت جان می دهد |
صد زلیخا بر تو ایمان می دهد |
|
عالمی لب تشنه دیدار توست |
چشم ما بیچارگان بیمار توست |
|
ای صبا بر چشم ما مرهم رسان |
یک نفس از یار خوش الحانمان |
مصطفی – شعبان 1387 شمسی
