ای کاش که گوش، لَن تَرانی شنود |
این خفته به هوش، لَن تَرانی شنود |
قربان تری و لن ترانی تو باد |
این جان و تنم که کاش آنی شنود |
آن شاعر بیچاره که ترسد ارنی |
گوید به زبان که لَن تَرانی شنود |
گو آن اَرِنی گفت که لایق گردید |
آن نیست که هر که گفت آنی شنود |
دانی که چگونه لایقش ساخته اند |
تا گوش و دلش “تَری”، زمانی شنود |
آنجا که رسید آن زمان الکن شد |
حق بود که خواست تا ارانی شنود |
دل لایق لام لن ترانی نشدست |
گر لایق آن شود تو دانی شنود |
ای کاش دلم به لام لایق گردد |
تا صوت شریف لن ترانی شنود |
آن لحظه که نفخ صور آغاز شود |
آن دم شنود هر آن جهانی شنود |
(آن آدم بیچاره، ز فردوس برون) |
(آنجا نشنیدست، بدینجا شنود) |
مصطفي – زمستان 1386