« درویش سرسپرده ی خوان تو ای صنم |
در حسرت شکار لبان تو ای صنم» |
اشکی به چشم و چشم به راه تو منتظر |
تن با وی است و جان به جهان تو ای صنم |
امن یجیب خواندهی بر چشم شوخ تو |
هرگز نشد حریف کمان تو ای صنم |
صبرش فسرده در غم و هجرانت ای طبیب |
درمان و درد هر دو نشان تو ای صنم |
در انتظار وصل، سپندی بر آتش است |
نار است و آب، دیدن آنِ تو ای صنم |
روز الستِ بی تو زمان هم غروب کرد |
خوش آن دم طلوع زمان تو ای صنم |
بیت اول از حامد حسینی نژاد عزیز ، البته با کمی تصرف از جانب بنده
مصطفی – 1398/1/18