السلام علیک و علیک و علیک

امروز از موکب ۱۰۰۱بسوی “تو” خارج شدم و  پای در راه نهادم.

با هر قدمی به “تو” نزدیک

و از خود دور می‌شوم.

با خستگی هر گام

انگار خود بودنم هم تحلیل می‌رود

و “تو” بودنم تقویت می‌شود.

می‌خواهم فقط تو باشم،

تویی که نمی‌شناختمت

و عمری انگار فقط ادای شناختنت را درمی‌آوردم.

نه اینکه عمدی درکار باشد

انگار این اداهای قبلی هم

مرحله‌ای از شناخت توست.

 چه مغناطیس عجیبی در این راه است

راه مثل یک شتابدهنده خطی ست که ما را به سمت هدف شتاب می‌دهد

و ما چون ذره‌ای فقط در اندیشه به هدف رسیدنیم،

و عجیبتر اینکه همه آدمهای کنار جاده مثل مغناطیسهایی،

ما را به سوی خود می‌خوانند

و وقتی که به سمت آنها منحرف شده و توقف می‌کنیم

انرژی به آنها نیز منتقل میشود

و باز دوباره باید به سمت هدف شتاب بگیریم.

آنقدر این انرژی جذاب است

که برخی از آنها در میانه مسیر ایستاده‌اند.

این انرژی توست که در ذره‌‌هایی حلول کرده

و همه این مردمان خواستار آنند.

از بالا این جریان متراکم ذره‌ها

مثل رودی است که آرام و با شتاب

به سوی اقیانوسی در حرکت است.

باید رفت

و در اقیانوس “تو” از خود گم شد

بی هیچ درجه‌ای،

نشانی،

مقامی

و یا حتی نامی.

نمی‌دانم که آیا به “تو” خواهم رسید

یا نه!

فردا معلوم خواهد شد.

فردا!

آیا به فردا می‌رسم؟

آیا “تو” خواهم شد

و آیا “تو” خواهم ماند؟

 امشب در التهاب فردا،

بی‌تاب و بی‌خواب و هراسان

در انتظار فردای تو شدن

لحظه‌ها را میشمارم.

پس سلام بر “تو” و بر “تو” و بر “تو”

والسلام

مصطفی – سه‌شنبه ۱۷ صفر ۱۴۳۹ هجری قمری سه روز مانده به اربعین حسینی

عمود ۱۳۱۳ جاده نجف به کربلا

موکب قمربنی‌هاشم (بچه‌های بندر امام خمینی)