ساقی بیار خم را، پر کن صراحی ام را | میخانه کن مهیا، با آن می مهنا |
مطرب بزن به تارت، مضراب بی قرارت | شاید رسد بشارت، زان عشق عالم آرا |
مغنی رسان نوایی، زان حنجر خدایی | با بانگ خوش صدایی، آهنگ نوش بادا |
پیر مغان شنیده، آن نور هر دو دیده | دوش از سفر رسیده، نزدیک کوچه ی ما |
از بوی طره مستم، دستی رسان به دستم | من ز عشق او نرستم، ساقی رسان سبو را |
ماییم و عشق رویش، دائم به جستجویش | گویی رسیده بویش، از دور دست صحرا |
صبری به کف نمانده، که این عشق نیمه مانده | جان را به لب رسانده، در وصل آن معلا |
صبرم فزون کن ای عشق، غم را برون کن ای عشق | یا تن به خون کن ای عشق، یا وصل او مهیا |
مصطفی – 1392/11/29 – تقدیم به کیوان خانی