باز رویای نگاه تو و سودای غمم |
خرمن سوخته ی جان صراحی طلبم |
باز “غم خاطره ی” یاد تو و دلبریت |
عشق ناکام من و شعله ی خاموش دمم |
ساغری پر ز تعلق به کفم در همه عمر |
صحبت دوری تو ساخته این پشت خمم |
بی گمان غمزه ی تو مرهم زخم دل ماست |
من که بیمار نگاه دل تو بیش و کمم |
خسته ام، دل زده ام وعده ی دیدار چه سود |
این همه وعده ی بی حاصل تو داده رمم |
دگرم خسته ی بیهوده نمی خواهم سوخت |
آخر از روز ازل در غم تو غرق تبم |
ساقی این دست من و زلف نگارین وصال |
برسان غنچه ی وی لحظه ی آخر به لبم |
مصطفی – 1391/08/20