عشق جوان

‏پیر شد این تن و عشق تو جوان است هنوز

بینوا دل ز پی عشق نهان است هنوز

‏گرچه از طعن رقیبان نتوانست رهید

باز هم در ره وصل تو روان است هنوز

‏تو چنانی که در این وادی بی مهر، دمی

در پی دیدن تو اهل جهان است هنوز

‏عهد بستی که به وصلت برسد عاشق و لیک

کس ندانسته که بر قیمت جان است هنوز

‏زان دم از نام تو کس برد و خبر داد به دل

دل نازک دل من در غلیان است هنوز

‏ مانده بر ره نگران تو نگاهم، اما

به گمان تا اجل آید نگران است هنوز

از کرم دور بود، دوری این دورفتاده

رخ نما بر نگهم تا که زمان است هنوز

مصطفی – ۱۳۹۹/۳/۳

چرخه ی غم

چون نماندست دگر از رمضانم دو سه روز

یادت آورد به دل عشق نهانم دو سه روز

زندگی گشته مرا چرخه ی بیماری و خواب

قبل هر جمعه به شوق و هیجانم دو سه روز

یا که بیمار توام، یا که تو در خواب منی

من در این چرخه ی غم در نوسانم دو سه روز

کودکی بودم و از هجر تو فرتوت شدم

پیر من با نگهی از تو جوانم دو سه روز

دو سه روزی قفسی ساخته ام از بدنم

تا هوایت نبرد مرغک جانم دو سه روز

کلبه ی دل به تمنای تو روشن کردم

ور نماند دگر از جان و جهانم دو سه روز

خیز و بر کلبه ی محزون من خسته بتاب

یا نشانی ز قرارت برسانم دو سه روز

مصطفی – 1393/04/30