|
در بند تو ام ساقی، بند از دل من بگشا |
بشکن سر خمّارم، با ساغری از صهبا |
|
دستی بده بر دستم، کامی بده تا هستم |
از عشق تو بد مستم، از خویش مران ما را |
| دل بی تو پریشان شد، سرگشته و ویران شد |
این خواست ولی آن شد، تفسیر کن این معنا |
|
من در طلبت هر سو، دنبال تو ام هر کو |
آید به مشام آن بو، کو مست کند دل را |
|
هر شب من و رویایت، و آن چهره ی زیبایت |
من در پی هر آیت، کآمد ز تو در رویا |
|
بی خواب توام در تب، بیمار توام هر شب |
دستم به دعا که ای رب، ارسله، تواصلنا |
|
تو مرشد و من درویش، بی طاقتم و بی خویش |
فریاد زنم که ای کیش، ادرکنی او اهلکنا |
|
ساقی دل شیدا را، دریاب در این غوغا |
چون خسته شد از دنیا، در غیبت آن رعنا |
|
با باد صبا بر گو، تا فاش کند بر او |
کین منتظران او، غرقند به مشکلها |
مصطفی – 1392/3/20
