کبوتر حرم

من همه روز و شب دعا، کرده ام از برای تو

گشته ام ای طبیب جان، واله و مبتلای تو

باد صبا چو نکهتی، از نفست به من رساند

تشنه شدم ز جرعه ای، از نفس و هوای تو

من ز غمت نرسته ام، گر چه که زار و خسته ام

هیچ خطی نجسته ام، جز خطی از سرای تو

گم شده ام درون خود، بی خبر از برون خود

گر چه فتم به خون خود، باز روم به رای تو

آتش جان من تویی، جان و جهان من تویی

تاب و توان من تویی، این دل و دیده جای تو

 کوچه به کوچه در به در، خانه به خانه در گذر

در پی جرعه ای نظر، از رخ دلگشای تو

ای مه غایب از نظر، بر دم سرد من نگر

باز رسان ز خود اثر، سوی من گدای تو

هاتف غیب من تویی، حاصل عشق من تویی

مرشد و موتمن تویی، ای همه در قفای تو

ساقی از آنچه گفته ام، خرده مگیر از کرم

من چو کبوتر حرم، پر زده ام به پای تو

مصطفی – 1392/07/08

عشق نهان

ما گرچه در این بادیه دیوانه و مستیم

بر عهد تو ای عشق نهان، فاش نشستیم

ساقی سر سودای غم هجر تو با وصل

شرط همه ی عمر و جوانیست که بستیم

از زلف کمندت صنما در همه ی عمر

در دامگه عشق تو از روز الستیم

جز جام تمنای تو در دست نداریم

جز با می مردافکن تو عهد نبستیم

لب بر لب جام می وصلت ننشاندیم

لیکن قدح صبر ز هجران نشکستیم

در خانه و میخانه غریبیم و پریشان

هرگز ز فراق رخت ای دوست نرستیم

هر دم که صبا نفحه ای از بوی تو آورد

آواره و خمّار پی کوی تو هستیم

گر حكم کنی معتکف دیر مغانیم

گر اذن دهی جز سر زلفت نپرستیم

ما هم به تمنای وصال تو چو ساقی

از هر دو جهان رسته، ز عشقت نگسستیم

یک بوسه از آن غالیه دان ده که غزل را

بر وزن لب و غمزه ی تو قافیه بستیم

مصطفی – 1392/2/22