نفس نفس زده ام باز در ترانه ی تو

نفس نفس زده ام باز در ترانه ی تو

لبالب است لب از شعر عاشقانه ی تو

نفس نفس همه شب در تلاطم تو غریب

نشسته زورقم امشب بر این کرانه ی تو

به پشت پنجره باران به گریه مشغول است

دلش گرفته چو من باز هم بهانه ی تو

به هر طرف نگهی می کنم غریبانه

به جستجوی کسی کو دهد نشانه ی تو

زمانه سخت و غریب است عاشقان تو را

نشسته ام چو غریبان رسد زمانه ی تو

بیا دوباره بیار آتشی که سوزد دل

رها نمی کند آخر دلم فسانه ی تو

مصطفی – 1394/11/03

بهانه سخن

نگاه منتظرم رو بر آستانه ی تو

بهانه ی سخنم نیست جز بهانه ی تو

سراغ صید خود از دام خود بگیر حبیب

نشسته است هَزاری بر آشیانه ی تو

اگرچه بی تو هوایم خزان و پاییزی ست

پر است دل ز بهار تو و جوانه ی تو

لبان پر تب من دائما به ذکر تو گرم

تمام زمزمه ام غرقه ی ترانه ی تو

چه بود حاصل عمرم از این فراق، چه بود

بجز سرودن اشعار غمگنانه ی تو

مران مرا که کریمی و از تبار سخن

که آمدست گدایی به سوی خانه ی تو

بیا دمی صنما بر سرای درویشی

که نیست داشته جز شعر عاشقانه ی تو

به سوی خسته نگاهی که سرد و طوفانیست

و این دلی که شکسته ست بر کرانه ی تو

مصطفی – 1394/06/11

گویم ز تو نوحه یا ترانه

ای مظهر عشق جاودانه

وی مقصد شعر عاشقانه

ای صاحب رونق زمانه

عشقم ز تو می زند جوانه

شعرم ز تو می کشد زبانه

تو رونق عاشقان مستی

یادآور عهد در الستی

زان روز که بر دلم نشستی

و ندر پی ات ای نگار هستی

بین کوچه به کوچه ام روانه

وندر پی یک نگاهت ای یار

بر خال لب تو ام گرفتار

من شهره ی خاص و عام بازار

سودایی ام و کمم بیازار

رنگ رخم از تو زعفرانه

 ای حسن گل آید از کمالت

 هوهو زنم از پی وصالت

 شاید که ببینم آن جمالت

 پرسم ز محل و از محالت

هر کوچه به کوچه خانه، خانه

ای عشق تو در دلم چو جان است

بلبل به چمن ترانه خوان است

 هر شب که غم تو نوحه خوان است

و ز یاد تو اشک من روان است

گویم ز تو نوحه یا ترانه

مصطفی – 1394/04/05