شعر آغاز سبکبالی و رقص سخن است |
گه ز مستانگی و شور، زمانی مِحَن است |
گاه از مستی پیرانه سری گوید و باز |
صحبت از لاله رخ و سیم تن، ابرو کمن است |
جمع درویش که بر گرد خم صهبایند |
زیر پا قالی خوش نقش زن ترکمن است |
سیم ساقان همه ساقی شده در بزم غزل |
لب به لب ساغر هر مغ بچه و بَرهَمن است |
گاه از ابر و مه و سار و چمنزار و بهار |
گفتگو از خم گیسوی ون و نارون است |
رقص باد سحری در سر تبریزی و وش |
عشق بازی هَزاران به رخ این چمن است |
عشوه ی غنچه و گل بر سر هر بوته ی خار |
باغ پر از نفس بلبل و خالی زغن است |
گاه از اشک فراق و غم هجران تو رفت |
گه ز فُرقت سخن و گاه ز وصلت سخن است |
هر چه گویم همه دانند که در وصف تو بود |
نقل این عاشقیم صحبت هر انجمن است |
ساقی این صحبت ما باز به غمخانه رسید |
چه کنم درد فراقیست که در جان و تن است |
کن دعا تا که طبیبم به وطن باز رسد |
آخر این دیدن یار است که درمان من است |
مصطفی – 1391/04/19