سوخته دل

‏ای تمنای وصال دل هر سوخته دل

‏از نگاهت بجز از عشق چه آموخته دل

‏دوستان پند دهند و دگران طعنه زنند

‏گو که زحمت مده ای ساده، نیاموخته دل

‏حال پروانه چه داند مگس سرگین خوار

‏کآتشی بود ز شمعی که برافروخته دل

‏حسن تو نیست به خال لب و لیکن همه عمر

چشم بر دیدن خال لب تو دوخته دل

‏بی سرانجامم و جز وصل سرانجامی نیست

این چه سوداست فتاده به دل سوخته دل

‏همه ی عمر خریدار تو ماندم که تو نیز

بخری کاش دلِ جز به تو نفروخته دل

مصطفی – ۱۳۹۹/۲/۱۲

گویم ز تو نوحه یا ترانه

ای مظهر عشق جاودانه

وی مقصد شعر عاشقانه

ای صاحب رونق زمانه

عشقم ز تو می زند جوانه

شعرم ز تو می کشد زبانه

تو رونق عاشقان مستی

یادآور عهد در الستی

زان روز که بر دلم نشستی

و ندر پی ات ای نگار هستی

بین کوچه به کوچه ام روانه

وندر پی یک نگاهت ای یار

بر خال لب تو ام گرفتار

من شهره ی خاص و عام بازار

سودایی ام و کمم بیازار

رنگ رخم از تو زعفرانه

 ای حسن گل آید از کمالت

 هوهو زنم از پی وصالت

 شاید که ببینم آن جمالت

 پرسم ز محل و از محالت

هر کوچه به کوچه خانه، خانه

ای عشق تو در دلم چو جان است

بلبل به چمن ترانه خوان است

 هر شب که غم تو نوحه خوان است

و ز یاد تو اشک من روان است

گویم ز تو نوحه یا ترانه

مصطفی – 1394/04/05