آمده بر سر بالین برخیز |
پسری خسته و غمگین برخیز |
گریهاش تا به ابد پنهان نیست |
دیگر این گریه مر او را سودیست؟ |
بهر دیدار تو آمد فرزند |
خیز و بر گیر به آغوشت چند |
گونه بر گونه تو ساییده |
مادری تا به ابد خوابیده |
بوسه بر دست تو کآن روز زده ست |
کاش هم پای تو می بوسیده ست |
یاد ایرج که سروده ست به خیر |
بیتی این گونه نبوده ست، نه خیر |
قلب مادر به تپش بر فرزند |
کز خراش پسرش خواند چند |
“آه دست پسرم یافت خراش |
آه پای پسرم خورد به سنگ” |
“آه دست پسرم یافت خراش |
آه پای پسرم خورد به سنگ” |
… |
… |
ای صنم
لب هوای بوسه دارد از لبانت ای صنم |
یک نشان بر من رسان از آستانت ای صنم |
خاطرم را بی امان پر می کنم از خاطرت |
دل خوشم با خاطرات بی امان ات ای صنم |
ساغرم در انتظار جرعه ای از ساغرت |
کام من در حسرت قند زبانت ای صنم |
سیم ساقان در نگاهم جملگی مغلوبه اند |
چشم من مغلوبه ی تیر و کمانت ای صنم |
گوش من می نشنود آوای خوب مغنیان |
چون شنیدست او نوای دُر فشانت ای صنم |
در الست از ما گرفتی فاش عهد عاشقی |
از چه بیرون هم نیایی از نهانت ای صنم |
ما که بی نام و نشان آواره ی کوی تو ایم |
ره نما بر عاشقان بی نشانت ای صنم |
خرده بر ساقی مگیر ای دوست چون مدهوش توست |
هر پری مدهوش جسم پرنیانت ای صنم |
گر که من درویشم و رند بلاجو یا که شاه |
در حضورت می پذیر از بندگانت ای صنم |
مصطفی – 1392/04/29
عشق نهان
ما گرچه در این بادیه دیوانه و مستیم |
بر عهد تو ای عشق نهان، فاش نشستیم |
ساقی سر سودای غم هجر تو با وصل |
شرط همه ی عمر و جوانیست که بستیم |
از زلف کمندت صنما در همه ی عمر |
در دامگه عشق تو از روز الستیم |
جز جام تمنای تو در دست نداریم |
جز با می مردافکن تو عهد نبستیم |
لب بر لب جام می وصلت ننشاندیم |
لیکن قدح صبر ز هجران نشکستیم |
در خانه و میخانه غریبیم و پریشان |
هرگز ز فراق رخت ای دوست نرستیم |
هر دم که صبا نفحه ای از بوی تو آورد |
آواره و خمّار پی کوی تو هستیم |
گر حكم کنی معتکف دیر مغانیم |
گر اذن دهی جز سر زلفت نپرستیم |
ما هم به تمنای وصال تو چو ساقی |
از هر دو جهان رسته، ز عشقت نگسستیم |
یک بوسه از آن غالیه دان ده که غزل را |
بر وزن لب و غمزه ی تو قافیه بستیم |
مصطفی – 1392/2/22