|
داروی حال خسته دلان شعر عاشقی ست |
برخیز و یک بغل غزل سادگی بچین |
مصطفی – 1395/3/17

در تو پایان نیست، آغازی دگر باید تو را
نوشتهها و شعرهای مصطفی نقیپورفر
|
داروی حال خسته دلان شعر عاشقی ست |
برخیز و یک بغل غزل سادگی بچین |
مصطفی – 1395/3/17
|
امشب بيا به خواب من اى خواب بى نشان |
آهسته، كم كَمَك ز سراپرده ى نهان |
|
مى خواهمت چنان كه نجويم به جز تو كس |
مى جويمت چنان كه نخواهم بجز تو جان |
|
امشب تمام عشق مرا آب ديده شست |
ديگر نمانده در نگه خسته ام توان |
|
صبح است و ساقيا قدحم را غمت شكست |
غمخانه شد چو ميكده ى جمع لوليان |
|
مطرب دگر نمي نِگَرَد زخمه هاى تار |
لوطى دگر نمي خرد آواى الامان |
|
مخمورِ شُرب خمرم و تير نگاه تو |
آخر چرا نمي شكند لختى زمان |
|
مي خوانمت نگار پريچهره صبح و شام |
مي بويم آنچه باد صبا آورد وَزان |
|
عشقم شكسته طاقت و صبرم گريخته |
مويم سپيد و روى سياهم بر آستان |
|
ما مانده ايم و خيل رقيبان ذوالغرور |
با دشنه هاى سُخره و چشمان طعنه سان |
|
گاهى بيا كه قرمطيان توبه بشكنند |
تو رفته اى و رفته طرب از قلندران |
|
رحمى كن اى تلاطم جانهاى غرق هجر |
بر اين شكسته خواهش و ما را ز خود مران |
مصطفی – 1394/12/10
|
نفس نفس زده ام باز در ترانه ی تو |
لبالب است لب از شعر عاشقانه ی تو |
|
نفس نفس همه شب در تلاطم تو غریب |
نشسته زورقم امشب بر این کرانه ی تو |
|
به پشت پنجره باران به گریه مشغول است |
دلش گرفته چو من باز هم بهانه ی تو |
|
به هر طرف نگهی می کنم غریبانه |
به جستجوی کسی کو دهد نشانه ی تو |
|
زمانه سخت و غریب است عاشقان تو را |
نشسته ام چو غریبان رسد زمانه ی تو |
|
بیا دوباره بیار آتشی که سوزد دل |
رها نمی کند آخر دلم فسانه ی تو |
مصطفی – 1394/11/03
|
جانم همه عمر واله و شیدایت |
مفتون نگاه و قامت رعنایت |
|
از علقمه آمدی گمانم نرسید |
آبی نرسانده ای بر آن لبهایت |
مصطفی – 1394/07/30
|
نگاه منتظرم رو بر آستانه ی تو |
بهانه ی سخنم نیست جز بهانه ی تو |
|
سراغ صید خود از دام خود بگیر حبیب |
نشسته است هَزاری بر آشیانه ی تو |
|
اگرچه بی تو هوایم خزان و پاییزی ست |
پر است دل ز بهار تو و جوانه ی تو |
|
لبان پر تب من دائما به ذکر تو گرم |
تمام زمزمه ام غرقه ی ترانه ی تو |
|
چه بود حاصل عمرم از این فراق، چه بود |
بجز سرودن اشعار غمگنانه ی تو |
|
مران مرا که کریمی و از تبار سخن |
که آمدست گدایی به سوی خانه ی تو |
|
بیا دمی صنما بر سرای درویشی |
که نیست داشته جز شعر عاشقانه ی تو |
|
به سوی خسته نگاهی که سرد و طوفانیست |
و این دلی که شکسته ست بر کرانه ی تو |
مصطفی – 1394/06/11
|
دیوانه و لولی و خرابم همه عمر |
خمّار دو چشم چون شرابم همه عمر |
|
دستم نرسیده بر وصال تو صنم |
در محضر تو نقش بر آبم همه عمر |
|
عمریست که گشته ام پی آب حیات |
دور از رخ تو پی سرابم همه عمر |
|
قلَّ صَبری لِکَثرَتِ حُزنُکَ بی |
با این همه غم خانه خرابم همه عمر |
مصطفی – 1394/05/24
|
مستم ز شراب رخ تو ای شه خون ریز |
حالی به می و ساغر و پیمانه چه حاجت |
|
آواره ی کوی تو شدم کوچه به کوچه |
آواره ی چشمان تو را خانه چه حاجت |
مصطفی – 1394/05/01