من كز فراق روی تو، ویرانه ام ویرانه ام |
از عشق تو مجنون شدم، دیوانه ام، دیوانه ام |
با این دل رنجیده خو ، طاقت نمانده ستم ولی |
در جستن خاک رهت، بی پا و سر مردانه ام |
بی خواب و خَمّاری شدم، بی ساغر و ساقی شدم |
لیکن ز یادت هر شبی، بی جام می مستانه ام |
ما را تو نور دیده ای، رویت چرا پوشیده ای |
گر از دلم رنجیده ای، من بی دل و ویرانه ام |
آرام جان من بیا، تعبیر کن حسن القضا |
تا جان شود از غم رها، دردی کش میخانه ام |
آتش نهادی بر دلم، عشقت فزودی در گِلم |
از وصل تو بی حاصلم، رحمی كن ای دردانه ام |
کردم دعایت هر شبی، در حال بیمار و تبی |
اشکم پی هر یا ربی، سیل است در کاشانه ام |
ساقی بده کام مرا، پر کن ز می جام مرا |
درمان کن آلام مرا، یا نه قدم در خانه ام |
جستم به هر کویی تو را، با چشم هر سویی تو را |
یابم به هر رویی تو را، یا سر رود پیمانه ام |
مصطفی – 1393/3/3
سلام
این شعرتون هم خیلی قشنگ بود. فقط به نظرم مصرع اول بیت سوم، آهنگ کل شعر رو نداره. شاید هم من نتونستم درست بخونمش. در کل خیلی دوست داشتنی بود و به دل می نشست.
خدا قوت
سلام
ممنونم از لطف و محبت شما، فکر میکنم من تشدید کلمه “خَمّاری” رو نگذاشتم. خیلی خیلی ممنونم که ایرادی رو که به نظرتون اومد رو گفتید.
با تشکر