ما کز فراق روی تو با غم برادریم | در قحط شادی و طرب و عیش و ساغریم |
انظر لفقرنا صنما سید الکریم | “بگذار تا مقابل روی تو بگذریم |
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم” | |
زان دم که خنده های تو زد بر جهان شرر | از وصل تو به ما نرسیده ست یک خبر |
و ز طعنه های مدعیان تو الحذر | “شوقست در جدایی و جور است در نظر |
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم” | |
این کلبه ی شکسته و غم خانه آن توست | کشتی شکسته ای که پی هر کران توست |
ای دلستان بیا که دلم آستان توست | “روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست |
بازآ که روی در قدمانت بگستریم” | |
چندان به راه عشق تو ای ماه گلعذار | خوردیم طعنه های رقیبان در این دیار |
استاده ایم در ره تو، گرچه بی قرار | “ما را سریست با تو که گر خلق روزگار |
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم” | |
ای خاک درگه تو شود طوطیای من | ما در فراق عشق تو عمریست چون قرن |
بوییم خاک درگه ات از یثرب و یمن | “گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من |
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم” | |
عشق تو بر سرای دل ماست چون لهب | بی روی تو حریف تب ما نشد طرب |
مجنون شدیم و ذکر تو چون نار فی الحطب | “ما با توایم و با تو نه ایم اینت بوالعجب |
در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم” | |
عمریست کو به کو و ز هر تازی و عرب | پرسیده ایم حال و محل تو روز و شب |
و ز مکه و مدینه و هر شهر و هر قصب | “نه بوی مهر می شنویم از تو ای عجب |
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم” | |
گر دشمنان به تیر جفا می زنندمان | باکی نه چون که در ره عشقت نهیم جان |
ما را ز درگه ات، صنم از خویشتن مران | “از دشمنان برند شکایت به دوستان |
چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم” | |
روز الست عشق تو شد در جهان غرس | عشقت نبود در دل ما هیچ گه هوس |
ما گشته ایم در پی ات ای عشق زودرس | “ما خود نمی رویم دوان در قفای کس |
آن می برد که ما به کمند وی اندریم” | |
یا رب مباد بر قدمانش دمی گزند | اینجا نشسته بر در او سائل و نژند |
که ای کاش یک نظر به تمنای او برند | “سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند |
چندان فتاده اند که ما صید لاغریم” |
مخمس تضمینی بر غزل مشهور سعدی
مصطفی – 1395/04/01