باران

بیا دوباره به آغوش ما سلام بده

به دست پر عطش از شور و عشق جام بده

بیا که باده ی تو مست دیدن لب ماست

براى این همه آغوش ساده کام بده

دوباره تشنه ی شوقیم و سادگی، برخیز

به تشنه کامی ما شور مستدام بده

شب است و گریه ی تو خواب امشبی برده

به اشک خوب خود این باره هم دوام بده

پر از سکوت شدست این فضای ساده ی شب

به این سکوت پر از سادگی کلام بده

به خواب رفته و محروم گشته اند ز بزم

به رعد خویش بر این خفته گان قیام بده

در این هوا که نسیم است گرم رقص و سماع

بر این نگاه من ساده دل قوام بده

سراغ غمزه ی او پشت سرد پنجره ام

به گرمی سخنم غین و زا و لام بده

من آن نیم که کنم ادعای ابدالی

مرا دمى ز صفای خوش عوام بده

نگاه منتظر صوفی است در پی یار

به صبر خسته ی او حکم والسلام بده

مصطفی – 1392/09/06

دوباره آب و تشنگی

دوباره آب و تشنگی، دوباره آب
نگاه من ز دیدن تلالو اش شکسته باز
پر از صدای العطش، پر از کبوتران طف
دوباره پر سرودن نگاه دل شکسته ها ست
دوباره آب
صدای کودکانه ای ز دور دست،
چقدر این صدا پر از شکایت است.
و جان من پر از صدای هق هق جوانه ها
صدای بیکرانه ای درون جان من رهاست
دوباره آب، دوباره یک پیاله آب،
بیا بنوش کودکم
بیا بنوش
بیا که باز هم نوازشت کنم
دوباره باز تشنگی، دوباره آب
دوباره باز تشنه ام
دو دست خویش را پر از پیاله کرده ام
پیاله ها پر از نگاه
نگاه دلشکسته ای درون آب مانده است
پر از لبان تشنه است
تو ای ترانه ی وفا
تو ای پر از سرودن عطش بیا،
بیا ز دست من بنوش
بیا بنوش
ز من بگیر یک دم این بهانه های گریه را
پر از صدای کودکان تشنه ام
دوباره باز تشنه گی
دوباره باز…

مصطفی -1392/8/23 – عاشورای محرم 1435