بی تو دل را طلب جام جهان نیست که نیست |
بی نشان تو مرا نام و نشان نیست که نیست |
من خمار طلب وصل تو بودم ساقی |
بین که در باده پرست تو توان نیست که نیست |
از فراق تو به هر میکده رفتم گفتند |
قدحی باده ی مردافکن مان نیست که نیست |
رحم کن بر دل مجنون شده ای آیت حسن |
کز رقیبان تو ما را هم امان نیست که نیست |
سخت شد صبر بر این عاشق بی مامن تو |
این ملامت زده را آه و فغان نیست که نیست |
غم هجران تو هم قسمت ما رندان است |
گویی این وصل تو هم قسمت مان نیست که نیست |
من چه گویم که برآری سر همراهی ما |
فُرقتت را سر همراهی مان نیست که نیست |
گر که ساقی خبر از رونق حسنش آرد |
دو جهانی دگر او را نگران نیست که نیست |
مصطفی – 1391/05/15