برف

بر ما ببار ای برف،

که لبهای زمین تب دار خنکای توست

و تشنه بالاپوشی از سپیدیت

آغاز کن سفره شعر خویش را

و بخوان بنام بهار،

در این غوغای تشنه کامی

که سپیدی تو سرود زندگیست.

ای رحمت بی پایان و ای سقای رحمت

سرودن آغاز کن

و ببار بر ما چکامه خود را

در رثای پاییز و تولد زمستان

 

مصطفی – 1390/10/1