اي بي وفا ز شاهد و ميخانه دم مزن |
ديگر ز شرب ساغر و پيمانه دم مزن |
از این شراب باقي پيمان ما منوش |
آتش به جان و بر دل ديوانه ام مزن |
بر عهد تو نهاده ام اين جان و دل دگر |
از عهد و عشق و آتش و پروانه دم مزن |
چون سر كنار غير به شهوت نهاده اي |
سر بر دل شكسته و ويرانه ام مزن |
ما بر سبيل عهد به جان ايستاده ايم |
خويت چو روبهيست ز جانانه دم مزن |
ديگر تو را امان نبود بر سبيل عشق |
حالی دگر ز عذر و امان نامه دم مزن |
آتش زدی چو خانه و میخانه ام، به چشم |
تیری دگر ز غمزه و مستانه ام مزن |
خون و سرشك ديده ما در پیاله هاست |
دستی دگر به ساغر خم خانه ام مزن |
مصطفی – 1390/5/17