قدح صبر

باز هم شعر سپید، بر لب جام سخن

باز باریدن صبح، بر دل خسته من

می تراود نم اشکی به سراپرده عشق

انتظارم قدح صبر به دست،

کورسویی ز طلوع نفسش می دمد از قعر زمان

بوی یوسف ز سراپرده فرقت جاریست.

کاش این باد صبا،

گوشه ای از سر پیراهن یار،

بر سر دیده پوشیده ز انبوه غبار،

با ترنم بکشد.

مصطفی – 1390/3/21