هوای دریا

دلم هوای سرودن، هوای دریا داشت

هوای شور و طرب، ساغری ز صهبا داشت

هوای عشق بهارانه بود در سر دل

هوای خنده خورشید صبح فردا داشت

به شور می شد و در رقص بود این دل مست

بیا که دیدن این مست دل تماشا داشت

دلم بهانه ماندن نداشت در غم صبح

پی طلوع تو سر در پی تمنا داشت

دگر به سینه نمی ماند در قفس دل تنگ

به هر تپش به فغان تو بود و غوغا داشت

دلم به سوگ نگاهت که غایب از نظر است

دگر چه چاره به جز از فراق، سودا داشت

دگر مگو که فراقت نمی رسد به وصال

به انتظار تو دل طبع  ناشکیبا داشت

دمی بیا صنما مرهمی ز وصل بیار

که دل نه طاقت اندوه و شرح شولا داشت

مصطفی – 1390/3/8