شکوفه می زند این شوق در طلوع بهار |
به لطف خنده و آشوب شاخ های چنار |
نوای سوز زمستان نمی رسد بر گوش |
در این هوای هیاهو ز جمع قمری و سار |
به رقص آمده دستان گرم و نرم نسیم |
برای بدرقه برف سرد دامن زار |
دوباره رفته ز بر کهنه روزگار ولی |
تو یاد کهنه رفیقان ز یاد خویش مدار |
بیا که بر همه غمهای روزگار زنیم |
به تازیانه لبخند، از یمین و یسار |
مهیمنا همه آفاق در کمند تو اند |
ز قلب خسته یاران کمند غم بردار |
تو ده به لطف و کرم جمله رفیقان را |
جهان ز مکنت و آسایش و کمال قرار |
به حق جمله خوبان، مرا دمی برسان |
به وصل ناوکی از گوشه چشم و خنده یار |
مصطفی – 1389/12/28
شکوفه میزند این شوق در طلوع بهار |
به لطف خنده و آشوب شاخ های چنار |
نوای سوز زمستان نمی رسد بر گوش |
در این هوای هیاهو ز جمع قمری و سار |
به رقص آمده دستان گرم و نرم نسیم |
برای بدرقه برف سرد دامن زار |
دوباره رفته ز بر کهنه روزگار ولی |
تو یاد کهنه رفیقان ز یاد خویش مدار |
بیا که بر همه غمهای روزگار زنیم |
به تازیانه لبخند، از یمین و یسار |
مهیمنا همه آفاق در کمند تو اند |
ز قلب خسته یاران کمند غم بردار |
تو ده به لطف و کرم جمله رفیقان را |
جهان ز مکنت و آسایش و کمال قرار |
به حق جمله خوبان، مرا دمی برسان |
به وصل ناوکی از گوشه چشم و خنده یار |