یک جام باده نوش و به پیمان ما نشین

یک دم بیا و بر سر مِی – خوان ما نشین

یک جام باده نوش و به پیمان ما نشین

از غم کناره گیر و شعف بی کرانه جوی

فتّانه شو به مرکب ایمان ما نشین

ای چون طبیب حاذق ما روی خوب تو

با مرهمی ز غمزه به درمان ما نشین

از شاهدان شهره سراغی ز ما مگیر

در کنج عزلت آی و به دامان ما نشین

ما را که قصر و ملک سلیمان نشد و لیک

در این خرابِ بی سر و سامان ما نشین

دیگر مَکِش کمان کمان ابرویت بیا

چون خنجری به قلب پریشان ما نشین

ما را دگر به دوری تو طاقتی نماند

نومیدی ام ببین و به حرمان ما نشین

آی آخرین زمان فراقم ز تن دمی

بر بسترم چو شاهد پایان ما نشین

مصطفی – 1388/7/1 – تقدیم به علیرضا صابری انصاری

انتظار

این چشم ما نظاره گر انتظار توست

دائم به جستجوی تو و بی قرار توست

هر شب به یاد وصل تو بیخواب می شود

آشفته حال و اشک فشان غمگسار توست

مصطفی – 1388/6/23

مادر

مادر کلام عشق و صفا و محبت است

مادر سرود معرفت و اوج رافت است

در پای او به حشر کریمان به صف شوند

زیرا که او کریم ترین با کرامت است

در وصف هر کریم به جز یک فسانه نیست

در وصف او هزار، هزاران روایت است

هر کس کریم شد به کَرم مال خویش داد

ایثار او به مِکنت و جان و سلامت است

در خانه ای که مادر از آن رخت بر کشید

شکّر چو مُرّ و هر عسلی بی حلاوت است

گرمای بود اوست که جان بخش زندگیست

هر خانه در فراق و غمش بی حرارت است

یا رب به دوری اش منما هیچگه عذاب

حتی به کافران، که غمش بس مکافت است

در خدمتش به ما همه توفیق ده که چون

بی خدمتی به اوست که همچون شناعت است

این جان ما بگیر و وجودش ز ما مگیر

ایثار جان به خاطر او چون شهادت است

در روز حشر بر نَفَسش اِشفَع ای ببخش

ما را بسی امید در آن یک شفاعت است

مصطفی – 1388/6/18 – تقدیم به سه دوست که مادر خویش به تازگی از دست دادند.