یک جام باده نوش و به پیمان ما نشین

یک دم بیا و بر سر مِی – خوان ما نشین

یک جام باده نوش و به پیمان ما نشین

از غم کناره گیر و شعف بی کرانه جوی

فتّانه شو به مرکب ایمان ما نشین

ای چون طبیب حاذق ما روی خوب تو

با مرهمی ز غمزه به درمان ما نشین

از شاهدان شهره سراغی ز ما مگیر

در کنج عزلت آی و به دامان ما نشین

ما را که قصر و ملک سلیمان نشد و لیک

در این خرابِ بی سر و سامان ما نشین

دیگر مَکِش کمان کمان ابرویت بیا

چون خنجری به قلب پریشان ما نشین

ما را دگر به دوری تو طاقتی نماند

نومیدی ام ببین و به حرمان ما نشین

آی آخرین زمان فراقم ز تن دمی

بر بسترم چو شاهد پایان ما نشین

مصطفی – 1388/7/1 – تقدیم به علیرضا صابری انصاری

2 دیدگاه دربارهٔ «یک جام باده نوش و به پیمان ما نشین»

  1. salam amoo jan
    baba koli damet garm terekondia….
    bazam montazere sheraye ghashnget hastim
    rasti age zahmat mikeshidi un range siahe logoye sitet ro avaz mikardi benazaram behtar mishodesh,ye range shaeranetar…. albate manzuram soorati nista!!!!!
    movafagh bashi

    1. سلام محمد علی جان
      ممنون از اینکه وقت گذاشتی و این شعرها رو خوندی. در مورد رنگ هم چشم سعی میکنم به شکل و شمایل وب سایت هم رسیدگی کنم ولی مشکل اینه که من خیلی این کارها رو بلد نیستم و کم کم با کمک شما و راهنمایی های دیگر دوستان متخصص در وب انشالله بتونم این اصلاحات رو انجام بدم.
      ارادت
      مصطفی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *