چون نماندست دگر از رمضانم دو سه روز |
یادت آورد به دل عشق نهانم دو سه روز |
زندگی گشته مرا چرخه ی بیماری و خواب |
قبل هر جمعه به شوق و هیجانم دو سه روز |
یا که بیمار توام، یا که تو در خواب منی |
من در این چرخه ی غم در نوسانم دو سه روز |
کودکی بودم و از هجر تو فرتوت شدم |
پیر من با نگهی از تو جوانم دو سه روز |
دو سه روزی قفسی ساخته ام از بدنم |
تا هوایت نبرد مرغک جانم دو سه روز |
کلبه ی دل به تمنای تو روشن کردم |
ور نماند دگر از جان و جهانم دو سه روز |
خیز و بر کلبه ی محزون من خسته بتاب |
یا نشانی ز قرارت برسانم دو سه روز |
مصطفی – 1393/04/30
فوق العاده است. استادانه به شعرهای زیبا نقب می زنین (مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم) و استادانه با ایهام بازی می کنین (پیر من با نگهی از تو جوانم دو سه روز)
دست مریزاد
سلام،
ممنونم از تشويق و محبت شما، عيد شما هم مبارك.