دلم هوای سرودن، هوای دریا داشت |
هوای شور و طرب، ساغری ز صهبا داشت |
هوای عشق بهارانه بود در سر دل |
هوای خنده خورشید صبح فردا داشت |
به شور می شد و در رقص بود این دل مست |
بیا که دیدن این مست دل تماشا داشت |
دلم بهانه ماندن نداشت در غم صبح |
پی طلوع تو سر در پی تمنا داشت |
دگر به سینه نمی ماند در قفس دل تنگ |
به هر تپش به فغان تو بود و غوغا داشت |
دلم به سوگ نگاهت که غایب از نظر است |
دگر چه چاره به جز از فراق، سودا داشت |
دگر مگو که فراقت نمی رسد به وصال |
به انتظار تو دل طبع ناشکیبا داشت |
دمی بیا صنما مرهمی ز وصل بیار |
که دل نه طاقت اندوه و شرح شولا داشت |
مصطفی – 1390/3/8
مثل هميشه عالي و در خور توجه والبته بسيار اميدوارنه تر از اشعار قبلي …موفق باشي و سرافراز .پاينده باشي و برقرار.به اميد ديدار…
سلام
من همیشه مدیون محبتها و الطاف شما هستم، از اینکه از این شعر خوشتون اومده، خوشحالم. امیدوارم که شما هم همیشه خوشحال باشید و امیدوار. باز هم از اینکه به اینجا سرزدید متشکرم.
ارادت
مصطفی
استاد این مصرعتون وزنش می لنگه: «دگر به سینه نمی ماند در قفس دل تنگ» به جز این، واقعا باقیش شاهکار بود، وزن عروضی انتخاب شده با محتوا سازگاری کامل داشت. (وزن روان و طرب انگیز با محتوای امیدوارانه و پر شور) دوست دارم گاه گاهی مث شما، طبع آزمایی کنم
علیرضا جان
سلام
خیلی لطف کردی که وقت ارزشمندت رو برای خوندن این شعر و نقدش گذاشتی. فکر کنم تو اولین کسی باشی که نقد برای من می نویسه. راستش باید اعتراف کنم که من اصلا وزن شعر رو بلد نیستم و حتی چند بار هم از دوستان مطلع پرسیدم که تقریبا هر کدوم به فراخور حالی که از من سراغ داشتند به من توضیح دادند ولی فکر کنم من توضیحات هیچکدومشون رو درست نفهمیدم. از عروض و اینجور چیزا هم که اصلا اطلاعی ندارم. ولی خیلی خوشحال میشم که یه وقتی حضوری برای من بیشتر توضیح بدی، شاید بالاخره بفهمم و بتونم استفاده کنم.
ارادت
مصطفی