غمزه پر ناز

مُشتاقٌ لِوِصلِكَ يا مُنجیَ الطَّلَب

اُنظُر اِلی نَزاریِ وَ انظُر اِلی اللَهَب

اِملَاءتَ فِی الاَلَستِ بحُبكَ مُهجَتی

بالحَشرِ كلُّ ذَرَّتِِی يَشهَدنَهُ برَب

با يك نگاه پر كشش ات دل به لرزه شد

با گوشه ای ز چشم تو تن غرقه شد به تب

چون سوی من اشارت مستانه می كنی

آتش زنی به جان، چو به انباری از حُطَب

هر گوشه از لبان تو كز پرده می دمد

ما را چنان حلاوت شيرين ترين رطب

در وصف چين زلف تو قاصر شود كلام

حتی اگر زنند به عالم خُطَب، خُطَب

ديگر مرا به غمزه ی پر ناز خود مخوان

زيرا كه جان به پاسخ تو می رسد به لب

مصطفی – 1389/2/11

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *