|
پیر شد این تن و عشق تو جوان است هنوز |
بینوا دل ز پی عشق نهان است هنوز |
|
گرچه از طعن رقیبان نتوانست رهید |
باز هم در ره وصل تو روان است هنوز |
|
تو چنانی که در این وادی بی مهر، دمی |
در پی دیدن تو اهل جهان است هنوز |
|
عهد بستی که به وصلت برسد عاشق و لیک |
کس ندانسته که بر قیمت جان است هنوز |
|
زان دم از نام تو کس برد و خبر داد به دل |
دل نازک دل من در غلیان است هنوز |
|
مانده بر ره نگران تو نگاهم، اما |
به گمان تا اجل آید نگران است هنوز |
|
از کرم دور بود، دوری این دورفتاده |
رخ نما بر نگهم تا که زمان است هنوز |
مصطفی – ۱۳۹۹/۳/۳
