شوق بهار

شکوفه می زند این شوق در طلوع بهار

به لطف خنده و آشوب شاخ های چنار

نوای سوز زمستان نمی رسد بر گوش

در این هوای هیاهو ز جمع قمری و سار

به رقص آمده دستان گرم و نرم نسیم

برای بدرقه برف سرد دامن زار

دوباره رفته ز بر کهنه روزگار ولی

تو یاد کهنه رفیقان ز یاد خویش مدار

بیا که بر همه غمهای روزگار زنیم

به تازیانه لبخند، از یمین و یسار

مهیمنا همه آفاق در کمند تو اند

ز قلب خسته یاران کمند غم بردار

تو ده به لطف و کرم جمله رفیقان را

جهان ز مکنت و آسایش و کمال قرار

به حق جمله خوبان، مرا دمی برسان

به وصل ناوکی از گوشه چشم و خنده یار

مصطفی – 1389/12/28

شکوفه میزند این شوق در طلوع بهار

به لطف خنده و آشوب شاخ های چنار

نوای سوز زمستان نمی رسد بر گوش

در این هوای هیاهو ز جمع قمری و سار

به رقص آمده دستان گرم و نرم نسیم

برای بدرقه برف سرد دامن زار

دوباره رفته ز بر کهنه روزگار ولی

تو یاد کهنه رفیقان ز یاد خویش مدار

بیا که بر همه غمهای روزگار زنیم

به تازیانه لبخند، از یمین و یسار

مهیمنا همه آفاق در کمند تو اند

ز قلب خسته یاران کمند غم بردار

تو ده به لطف و کرم جمله رفیقان را

جهان ز مکنت و آسایش و کمال قرار

به حق جمله خوبان، مرا دمی برسان

به وصل ناوکی از گوشه چشم و خنده یار

3 دیدگاه دربارهٔ «شوق بهار»

  1. درود
    بسیار عالی

    من ! موج را دوست دارم نه از آن که هر دمی میغرد!
    که فراز و فرودش درسیست .مباد واهمه از شکست.

    1. سلام فرهنگ جان
      دوست خوبم خیلی لطف کردی که به اینجا سرزدی و وقت ارزشمندت رو برای خوندن این نوشته ها گذاشتی. برای زنده شدن خاطراتت، شعری معروفی روی که احمد دیندار برای من پشت تقویمی که به من هدیه داد نوشت رو برای تو مینویسم:
      ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست

      ارادت
      مصطفی

  2. جسارتا من باب مزاح، چند بیت هم از بنده در همان قالب و وزن و قافیه:

    بتافت پرتوِ نوروز، نُقلِ تازه بیار / بیار منقل و اسپند روی آن بگذار
    بیار پسته و بادام، تخمه و میوه / ز شنبلیله و خرزهره تا هلو و خیار
    بیار باده ی چایی (که باده در حلقم!) / و گر نشد می صافی، دلستری بردار
    دوباره موسم عید و بهار آمده است / دوباره فصل چتر شد و چتربازی یار(!)
    چه رسم بانمکی دارد این سرای کهن / به وقت عید، چو آوار بر سر اَغیار
    حکایتی که ز مهمان و صاحب بیت است / بُوَد مثال غم‌انگیز عشق پونه به مار
    دوباره گشت زمانی که حضرت مهمان / یِهُو ز در به در آید، درست وقت نهار
    هنوز نامَده، بر میز یار خیمه زَنَد / درون کاسه ی آجیل، در پی دو نِگار!
    مدام تخمه و کشمش، نخود زَنَد به کنار / که غیر پسته و بادام، نیست ارزشدار
    ز خانه تا بتوانی گریز کن، در عید / خراب شو سر عمه، عمو، رفیق، بِرار
    به اقتصاد، مهم است جانم؛ این نکته / وگرنه وضعیت مالیه زرد گردد و زار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *