باز رویای نگاه تو و سودای غمم |
خرمن سوخته ی جان صراحی طلبم |
باز “غم خاطره ی” یاد تو و دلبریت |
عشق ناکام من و شعله ی خاموش دمم |
ساغری پر ز تعلق به کفم در همه عمر |
صحبت دوری تو ساخته این پشت خمم |
بی گمان غمزه ی تو مرهم زخم دل ماست |
من که بیمار نگاه دل تو بیش و کمم |
خسته ام، دل زده ام وعده ی دیدار چه سود |
این همه وعده ی بی حاصل تو داده رمم |
دگرم خسته ی بیهوده نمی خواهم سوخت |
آخر از روز ازل در غم تو غرق تبم |
ساقی این دست من و زلف نگارین وصال |
برسان غنچه ی وی لحظه ی آخر به لبم |
مصطفی – 1391/08/20
بیت دوم مصرع اول به نظرم از هم به جای غم استفاده میشد هم از نظر آوایی بهتر و هم، معنی با مصرع اول شعر بیشتر هماهنگ میشد.
سلام سعيد جان
شما كاملا درست ميگى و به نظر من هم معنى مثبت ترى پيدا ميكرد ولى مخصوصا اصطلاح “غم خاطره” رو استفاده كردم و شايد سعى كردم يه جورى منظورم رو برسونم. راستش اگر مخصوصا اين منظورم نبود انتخاب تو بهترين بود. فكر كنم بهتر بود واضحتر بنويسم. خيلى ممنونم از اينكه فقط تعريف نكردى و نظر إصلاحى خودت رو به صراحت بهم گفتى.
أرادت و تشكر فراوان
مصطفى