تشنه ام آب، العطش للماء |
لب ترک خورده، کام عطشان است |
اسبهای حریف در حمام، |
کودکانی شکم به روی سراب |
خرده مردان روبرو مسرور، |
مست از مشکهای آب و شراب |
طفلکی تشنه می سپارد جان، |
دشمنانی نشسته در مرداب |
هر که سازد ز خیزران تیری، |
بهر پر کردن شکم ز ثواب |
…. |
از چه گویند آب نایاب است |
مشکها پر ز آب و شط در موج، |
گرچه گرمای آسمان در اوج |
آب بر روی اسبها جاریست، |
گرچه یک طفل تشنه در زاریست |
تیرها آب خورده در سفرند، |
حلقها تشنه کام می نگرند |
…. |
تشنه ام آب، العطش للماء |
آسمان هرم آتشست و جنون |
و زمین قطعه قطعه غرقه ی خون |
این چه رسمیست ای جماعت دون |
شیخهای حریص تشنه به خون |
پدری شرمسار آب کنون |
ارباً اربا دل از درون و برون |
…. |
تشنه ام آب، العطش للماء |
چشمها پر شدست از یم اشک |
شط پر از تیرهای تشنه به مشک |
دست ها از تن تو در حذر است |
و عمودی که رو بسوی سر است |
تیرها را مگیر در آغوش |
در تنت چشمه ها شدست به جوش |
کودکان، انتظار و مشتاقی |
باز آ سوی خیمهها ساقی |
که نماندهست طاقت داغی |
مشک هم شد دچار بی آبی |
نیستم تشنه دیگر ای ساقی |
نیستم تشنه دیگر ای ساقی … |
…. |
مصطفی – 1392/10/1