|
شاهدی گفت به میخانه که دنیاست شراب |
آب حَیوان طلبی؟ ز عالم بالاست شراب |
|
عهد ما با لب شیرین دهنان خوش بادا |
ساقیا جام دگر ریز که زیباست شراب |
|
پیر میخانه دمی گفت به آهی پر سوز |
ای صنم بیش مگو، حیلهی دنیاست شراب! |
|
این جهان جز غم هجران ندهد هیچ متاع |
با چنین تاجر ناسوده چه سوداست شراب |
|
گر که معشوق به بر آمد و هجران طی شد |
جام برگیر و بنوش آن که مسیحاست شراب |
|
ای صبا از منِ دل خسته به معشوق بگو: |
«که طبیبا دمی از وصل تو ما را ست شراب |
|
عهد کردم که دگر بی تو نگیرم جامی |
شادی افزا نبود بی تو، غم افزاست شراب» |
مصطفی-1398/03/29
