|
اگر به سینه ز این عمر مانده یک نفسم |
وصیتی ست مرا جمله یار و اهل و کسم |
|
جز آستانه این خانه بسترم نکنید |
مباد نشنود این گوش بانگی از جرسم |
|
تمام عمر نشد کام گیرم از نگهش |
دعا کنید نماند دگر به دل هوسم |
|
ز سوی قبله دمی روی من مگردانید |
مباد در دم آخر به وصل او نرسم |
|
به روی سنگ مزارم ثنای یار زنید |
که در طریقت عشقش زیاده بوالهوسم |
|
خدا کند که رسد آن زمان به بالینم |
به بوسه اش برهاند مرا از این قفسم |
مصطفی – 1391/1/31
