ادرکنی

حجاب خود شده ام ای نگار، ادرکنی

در این خرابه و با حال زار، ادرکنی

خراب چشم خمارت هنوز مانده دلم

در این زمانه که در مانده کار، ادرکنی

به جز الست که در دل خیال روی‌ات بود

نجسته ام خطی از روی یار، ادرکنی

خزان ما به زمستان رسید و دل نرسید

به وصل غمزه‌ای از نوبهار، ادرکنی

بیا و پرده ز چشمان بی فروغ بگیر

که پرده هم شده خود بی قرار، ادرکنی

روایت است که ساقی سوار می آید

بخوان به نام شه تک سوار، ادرکنی

در این خرابه ی میخانه ام خمار رخت

بیا به بوسه رهان این خمار، ادرکنی

رسید فصل بهاران، شکوفه زد غم دوست

شدست نوحه، دم هر هَزار، ادرکنی

بیار ساقی از انوار روی ماه رخت

که چشم خسته شد از انتظار، ادرکنی

مصطفی – 1392/1/19

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *